سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صدای پای باران
وبلاگ ویژه ی بازتاب سفر مقام معظم رهبری به شهر مقدس قم

دل نوشته ها | گزارش | به استقبال رهبر | صدای پای باران
شنبه 89/8/1 | 11:49 ع

امروز همه چیز فوق العاده بود.

استقبال شگفت انگیز بود. یکی دو تا پیر مرد را از زیر دست و پا کشیدن بیرون. بندگان خدا داشتند می مردند. جوان تر ها را هم که نگو. یکی نبود بگه بابا شما طلبه اید. شما آخوندید. همچین شعار می دادند که رواق امام خمینی داشت می لرزید. هل دادن هم که نمک قضیه است. اما تو این میان آن چیزی که جالب بود عمامه های یک ور شده و احیاناً باز شده بود. خدا می داند که بستن دوباره شان چقدر سخت است. آن هم برای یک طلبه تازه کار!!!

                                     

صحبت های آقا در نهایت زیرکی بود. به نظرم صحبت های ایشان در نهایت تناسب حال مخاطب بود. صحبت هایی که شاید برخی هایشان فقط برای طلاب و از میان طلاب فقط برای کسانی که توی قم هستند معنی داشته باشد. تبیین رابطه متقابل حکومت و حوزه یکی از آن بحث های داغ در بدنه حوزه است. بدنه ای که به مثابه جانداری شده که عده ای به نام مرکز مدیریت او را از سر به سویی می کشند و عده دیگر به نام نشست اساتید سطوح عالی  آن را از دم به سویی دیگر .

تبیین مفهوم تحول در حوزه و پیراستن آن از معانی سطحی اش و دفع شبهات عده ای دیگر یکی از کارهای خیلی مهم ایشان بود. کاری که فقط از خودشان بر می آمد.

برگرفته از وبلاگ تاملات و تحملات ...


دیدگاه های شما :
شنبه 89/8/1 | 11:45 ع

دیشب تو بودی و مولا بود و خدا
در سجده عشقت با مولا از چه چیز شکوایه کردی برای خدا

برگرفته از وبلاگ کمینه ....


دیدگاه های شما :
شنبه 89/8/1 | 5:36 ع

فردا این افتخار بزرگ رو داریم که میزبان سفر تاریخی مقام عظمی ولایت به شهر قم باشیم. از چند روز پیش تا الان تحرک عجیبی بین مردم و مسئولان قم برای استقبال از معظم له ایجاد شده. در گوشه و کنار شهر چادر هایی بر پا شده و محصولات مربوط به ایشان را به مردم ارائه می دهند. اتوبوس های شرکت واحد در اقدامی هماهنگ پوستر رهبری را جلوی خودروی خود نصب کرده اند. خودروهای سواری نیز یا تمثال ایشان را پشت شیشه چسبانده اند و یا روی شیشه عقب جمله ای در عشق خود به رهبری و خوشامد گویی به ایشان نوشته اند. قرار است فردا صبح ساعت 8 از خیابان باجک تا حرم مطهر از جانشین خلف بنیانگذار انقلاب اسلامی استقبال شود.

بعد نوشت :

آقا رو دیدم، نزدیک تر از دفعه قبل.

حقّا که تو از ســلاله فاطمه ای          با خنده خود به درد ما خاتمه ای

زیبا تر از این نام ندیدم به جهان          سید علـــی حسینی خــامنه ای

برگرفته از وبلاگ طلبه دات آی آر ....                                                                        


دیدگاه های شما :
شنبه 89/8/1 | 5:32 ع

من هیچ نمی گویم...
مائیم و مقدم پسر فاطمه...
من مات و لم یعرف خامنه ای مات میتة جاهلیة
و عده ای که در سنگر ما در این شب ها از حسادت خواب ندارند...به د...ک! (قابل توجه هر گونه آقازاده)

و میثم حسنی برای آنها در دوئل  
مرگ بر آخوند خائن
علی علی...

برگرفته از وبلاگ  سید یاسر ...


دیدگاه های شما :
جمعه 89/7/30 | 11:12 ع

از چند روز پیش از آمدن رهبر معظم انقلاب بود که به راحتی می توانستم «انتظار» و «اشتیاق» را در چشمان مردم قم ببینم. اگرچه قرار بود این سفر یک هفته زودتر به عنوان سفری حوزوی انجام شود، و همین باعث شده بود تا مردم کمی سر در گم باشند و انتظاری همراه با ابهام داشته باشند، ولی بالاخره با معلوم شدن زمان سفر استانی رهبر انقلاب، نشانه های اشتیاق مردم برای هرچه زودتر رسیدن موعد «زیارت» آشکار شد.

هر چه به زمان ورود «آقا» نزدیک تر می شدیم، این «انتظار»، پرشور تر می شد. هرچند محرّک هایی چون جایگاه های بسیج و برخی جایگاه های مردمی در این زمینه بی تأثیر نبود، ولی بالاخره «قم»، قم بودن خود را نشان داد. از پوسترهایی که مردم به اتومبیل ها و موتور سیکلت های خود چسبانده بودند، تا آویزی ها و بنر هایی که مؤسسات و سازمانهای دولتی و مردم نصب کرده بودند، تا آن مغازه ای که کلیه اجناس خود را به مناسبت ورود رهبری با 5 درصد تخفیف عرضه می کرد، همه و همه نشان از یک حقیقت داشت. همه می گفتند که مردم قم منتظرند «رهبرشان را ببینند.»

با این که چند بار دیگر توفیق دیدار رهبر را داشته ام، اما این اشتیاق احساس عجیبی را به من منتقل می کرد. هنوز نمی توانم جوانب این احساس عجیب و زیبا را توصیف کنم!
گاه از خود می پرسیدم اگر قرار باشد روزی امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) ظهور کند، مردم چگونه خواهند بود؟ احساس می کردم این بار، تفاوتی با دفعات گذشته دارد.

به پسرم قول داده بودم که او را جایی ببرم که بتواند «آقا» را از نزدیک ببیند. هر چند ازدحام روز استقبال، آزار دهنده بود و برخی تجربه های گذشته کافی بود تا از این ازدحام فرار کنم. به هر حال، با خانواده قرار گذاشتیم که بجای رفتن به مسیر استقبال، به محلّ سخنرانی آقا برویم تا بتوانیم به راحتی ایشان را، هرچند دیرتر از دیگران، زیارت کنیم.
جالب این جا بود که تقدیر دیگری برای ما رقم خورد و باعث شد بعد از دیداری که چند سال پیش با آقا داشتم، این دیدار برای من و پسرم بسیار دلچسب باشد.

کسانی که به خیابان باجک (19 دی) وارد می شدند به راحتی می توانستد ازدحام و فشار جمعیت را در هنگام ورود رهبر متوجه شوند. با این حال، به کنار داربست هایی که وسط خیابان کشیده بودند رفتیم. ساعتی منتظر شدیم. فشار جمعیت حتی پیراهن مرا پاره کرد. ولی توانستیم آقا را از فاصله‌ی یک متری ببینیم و چشمانمان به جمالشان منوّر شود. این بهترین سوغاتی بود که رهبر برای «ما» آورده بود.

به هرحال، به اشتیاق شنیدن سخنانش به دنبال کاروان اتومبیل ها، درگیر با سیل جمعیت به راه افتادیم و نم نمک به میدان «آستانه مقدّسه» رسیدیم. باورم نمی شد که بتوانیم وارد میدان آستانه شویم. خیلی راحت در جایی قرار گرفتیم که هم آقا را می دیدیم و هم صدایش را می شنیدیم.

فردا قرار است «رهبر» با حوزویان دیدار عمومی داشته باشند. هر چند با استقبال و قرعه کشی های انجام شده، و بی اطلاعی از لزوم «ثبت نام اینترنتی»، دیگر امیدی به یافتن «کارت ملاقات» نداشتم، اما دلم روشن بود که به گونه ای این دیدار هم انجام می شود. تا دیروز، فقط وعده هایی برای دریافت کار از برخی دوستان نزدیکم دریافت کرده بودم. اما امروز، دو عدد کارت به دستم رسید. یکی را برای خود و دیگری را برای «همسرم» گذاشته ام. امیدوارم تقدیرمان به گونه ای شود که بتوانیم رهبر را باز ملاقات کنیم.

در پایان: معتقدم، ملاقات، تنها مقدمه ای است برای «شبیه شدن» و «به کمال رسیدن» و «خوشبختی»!
-------------
پس نویس: اوج حقارت، کینه، حسد و سوزش کسانی را که دارد جانشان از این دیدار و استقبال در می آید، می توان در فضای وبلاگهای آن وری! دید.  این دو سه سطر را در جواب گزافه گویی های آنها اضافه می کنم: برای دیدار رهبرم، نه تنها حاضرم پیراهنم پاره شود و در فشار جمعیت و و زیر گرمای سوزان آفتاب قم قرار بگیرم، که حاضرم جان خود و خانواده ام را هم فدا کنم. این اعتقاد همه‏ی اعضای خانواده‏ی من است.

برگرفته از وبلاگ  تارنما ...


دیدگاه های شما :
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >