سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صدای پای باران
وبلاگ ویژه ی بازتاب سفر مقام معظم رهبری به شهر مقدس قم

دل نوشته ها | گزارش | به استقبال رهبر | صدای پای باران
سه شنبه 89/8/4 | 5:34 ع

شاید بی ربط بنظر برسد اما قصدم قیاس نیست از اینکه بگویم معمولا در روایات آمده که سعی کنید مجاور شهرهای زیارتی نشوید چه اینکه پس از مدتی تازگی و حلاوت زیارت بر شما کمرنگ می شود و نسبت به آن صاحب حرم بی معرفت می شوید . حالا حکایت ماست این مجاورتمان با حضرت ماه .

دلمان لک زده برای اینکه روزی شهرمان را آذین ببندیم و مسیر ورود حضرتش را گلباران کنیم و از صبح علی الطلوع جلوی داربست های کنار خیابان صف بکشیم و همین طور بار گردنی کج کرده و چشمانی ریز کرده منتظر باشیم تا کاروان حضرت ماه برسد .

شاید بیشترین اجحاف در حق ما بچه تهرانی ها می شود که همسایه ماه هستیم اما فقط و فقط سالی یکی دوبار باید در نماز جمعه به زیارتش بنشینیم ولی هیچ گاه نشده که طعم هجوم جمعیت و فشرده شدن آن را در مقابل ماشین آقا بچشیم . هیچ گاه نشده مثلا در میدان آزادی از سحر بنشینیم که رهبری نزدیک ظهر تشریف بیاورد و از جا بجهیم که صل علی محمد یار امام خوش آمد ، دسته گل محمدی به شهر ما خوش آمدی و الخ 

بارها آرزو کردیم که ای کاش برای یکبار هم که شده حضرت ماه سفر استانی به تهران بیایند و امیدواریم که روزی این واقعیت به حقیقت بپیوندد.

وبلاگ اسلام آمریکایی 



دیدگاه های شما :
سه شنبه 89/8/4 | 5:33 ع

بیانات حضرت آقا در سفر به قم جای ساعت ها و روزها کنکاش و تفکر دارد تا دقیقاً فهم شود و نباید سرسری از آنها عبور کرد.(گرچه این عادت ماست...). قرار تحلیل بیانات را ندارم اما یک نکته در دیدار با اعضای موسسه امام(ره) خیلی برام جلوه کرد.

ایشان دیدار با موسسه امام خمینی (ره) فرمودند: « این مؤسسه خوب، جامع و کامل می تواند از لحاظ تلاش پیگیر، خستگی ناپذیر، خالصانه و عالمانه الگویی برای حوزه باشد. »

بد نیست مسئولین و مدیران حوزه سری به این موسسه بزنند یا اگر وقتش را ندارند، حداقل اهداف، برنامه ها، عملکرد و سیاستگذاریهای این مجموعه نخبه پرور نظام را مطالعه و پیگیری کنند!

گرچه بعید است مسئولین حوزه با این طرز تفکر، حاضر به نمونه گیری از موسسه امام(ره) شوند، اما واقعاً الگوی این موسسه می تواند بسیاری از خلاء های حوزه را پر کند.

این موسسه که با هدایت آیت الله علامه مصباح یزدی (حفظه الله) در کوران تخریب ارزشها توسط دولت و مجلس اصلاح طلب، مثل مرد ایستاده و شبهات عقیدتی را پاسخ می داد، اکنون به محلی برای پرورش نخبگان حوزوی و پیشبردن مباحث ایدئولوژیک نظام جمهوری اسلامی تبدیل و تثبیت شده و به کوری چشم هرچی اصلاح طلبه مرجع عقیدتی بسیاری از دانشجویان و جوانان بسیجی ولایتمدار است!

به هرحال جا دارد روسای حوزه، بر حسب فرمایش ولی فقیه هم که شده، نیم نگاهی به نحوه عملکرد این مجموعه داشته باشند.

پـــــــــــــــــــــی نوشـــــــــتــــــــــــ

1- مشهد عالی بود. به نیابت از تمام دوستانم زیارت کردم.

2- کلاً موسسه امام رو بر و بچه های یزدی می چرخونند. مخصوصاً میبدی ها!

3- گرچه افتخاری بزرگ است، اما بنده هیچ ارتباطی با موسسه امام (ره) ندارم! چرا... یه ذره ارتباط دارم.

وبلاگ نمکدون 


دیدگاه های شما :
سه شنبه 89/8/4 | 2:18 ع

سلام

داشتم سلام نماز عصر را می دادم یکی  زنگ زد بجای تعقیبات مشغول جواب دادن تلفن شدم :

.سلام

- سلام

.چرا جواب اس ام اس (پیامک حال نمی ده  این دفعه فارسی را پاس نمی داریم )را نمی دی ؟

-مشغول نماز بودم ،حالا چی نوشتی ؟

.امشب نیم ساعت قبل از نماز جلوی دفتر باش برای نماز جاعت با آقا...

خوشحال شدم از این که توفیق رفیق راه شد تا بتوانم از نزدیک آقا را زیارت کنم؛ زودتر از آن چه که باید می آمدم خودم را به دفتر رساندم جمعیت زیادی ایستاده بودند منم رفتم یه جورایی توی صف ...؛نزدیکای اذان بود که لیستی را آوردند هر کسی سعی می کرد که زودتر بره و در صفهای جلو بایسته ...

...تا رسیدم آقا آمده بود و آماده شده بود که اقامه بخوانه خواستم برم صف اول آخرین نفر دیدم یکی از محافظین گفت نمی شه رفتم چند صف عقب تر؛ آقا نماز مغرب و عشاء را خیلی آرام و باحال و صفای خودش خواند بین نماز هم روی صندلی که کنار سجاده بود نشست و مشغول ادعیه و نافله شد...

بعد از نماز یکی از اعضای دفتر از صف دوم پا شد من سریع رفتم جاش نشستم تا از نزدیکتر آقا را ببینم آقا بعدا نافله عشاء سجده ای رفت و مهری که از تربت کربلا بود را به سرو صورت خود مالید و بعد از آن بلند شد که روی صندلی که حالا به طرف حضار بود بنشینه من باز هم خودم را کمی جلوتر کشاندم و درست روبرو نشستم لحظه های به یاد ماندنی بود و هرکس چیزی می گفت ولی آن چه تو ذهن خیلی ها بود می خواستن چفیه آقا را به عنوان تبرک هدیه بگیرند آقا لبخندی زد و با اشاره گفت که یکی بیشتر نیست بعد هرکسی می گفت آقا چفیه را به ما بدهید باز هم آقا لبخندی زد و گفت پس بگم چفیه به تعداد بیارن و به همه ی دوستان بدهند من که از گرفتن چفیه نا امید شده بودم به آقا گفتم آقا من سجاده نماز را به عنوان تبرک می خواهم آقا بازهم لبخندی زد و گفت برایشان بیاورید وقتی هم خواستند بروند چفیه را به طلبه ای که از خانواده شان چهار نفر شهید شده بود دادند...


برگرفته از وبلاگ دست‌نوشته‌های یک احمد


دیدگاه های شما :
دوشنبه 89/8/3 | 4:22 ع

خاطرات چند سال پیش را مرور می کنم؛ سال 80 یا 81بود؛ 9 سال پیش و چه زود گذشت. آن سال قرار بود رهبر ساعت 8 صبح میدان امام اصفهان باشد، ساعت 7 خودمان را گذاشته بودیم میدان امام، اگر چه باید از فلکه ی احمد آباد تا میدان را باید پیاده طی می کردیم، تا ساعت 10 انتظار کشیدیم تا ساعت های 10 یا 10:30 بود که رهبر آمد. جایگاه درست روبروی عالی قاپو بود، به موازات طبقه ی دوم؛ نیمه ی چپ میدان دست خانم ها بود و همین باعث می شد جایگاه تقریباً در قسمت خانم ها باشد و اشراف روی آن عالی.
بگذریم؛ با آن تجربه می دانستم وقتی رهبر قرار است ساعت 8 بیاید ساعت 10 میدان آستانه است. از خانه می زنم بیرون، تا برسم به میدان مطهری تقریباً خبری نیست، خیابان ارم مملو از جمعیت است، جمعیت خانم ها فشرده و در هم، در پیاده رو سمت راست منتظرند و بقیه ی خیابان متعلق به آقایان است، عده ای می روند و عده ای باز می گردند! و البته گاهی هجوم می آورند میان خانم ها و غرش می کنند که بروید کنار، به نامحرم نخورید! احتمالاً خانم ها باید با دیوار یکی شوند! به سختی از میان فشار جمعیت خودم را به جلو می کشم و هر قدمی که برمی دارم عده ای می گویند: جلو راه را بستند، همین جا باید وایسید! فکر می کنم: مگر مراسم میدان آستانه نیست؟
بی اهمیت خودم را می رسانم به سه راه یا شاید چهارراه بازار، دیگر خبری از فشار جمعیت نیست، راه هم بسته نیست؛ مردم به سمت میدان آستانه در حرکتند، من هم می رم. در مسیر معلوم است قبلاً گل های گلایل سفید و بنفش پخش شده، عده ای هم هنوز در حال پخش پوستر هستند. به نرده های بازرسی که می رسم کسی می گوید: گوشی های موبایل را می گیرند، کیف و لوازم آرایش هم همراه تون نباشه، پوستر هم نمی شه ببرید داخل...
اصفهان از این خبرها نبود، به نرده های جلوی میدان که می رسیدیم خوب می گشتندمان و پس از اطمینان با همه ی وسایلمان می رفتیم داخل میدان. اما اینجا...
می روم وسیلم را تحویل دهم، اتوبوس اول به من که می رسد می گوید کارت هایمان تمام شد، اتوبوس دوم و سوم هم همین طور است، به اتوبوس چهارم که می رسم وقتی می بیند کیف است می گوید تحویل نمی گیریم فقط گوشی موبایل! کمی خواهش و تمنا اثر می کند، کیف را تحویل می دهم و دوباره می روم توی صف...
وارد میدان آستانه می شوم، جایگاه خیلی پایین است و البته در قسمت مردها؛ دید ندارم، می گردم تا جایی مناسب پیدا کنم، ساعت 8:30 است. حساب می کنم تا ساعت 10بهتر است بنشینم به جای ایستادن.  کنارم مادری است همراه دختر چهار ساله اش. به هر طرف که نگاه می کنم کودکان حضور دارند، با شوق. کودکی می گوید: مامان مامان، صل علی محمد/ چرا آقا خامنه ای نیامد؟
محو کودک کنار دستی ام می شوم؛ چه اخمی کرده است، نه مثل دیگران بازی می کند، نه گریه می کند، نه سخن می گوید، نه گلایه می کند، نه آب می خواهد، نه حرفی از خستگی می زند! هیچ! سعی می کنم تشویقش کنم به سخن گفتن اما همچنان با اخم نگاهم می کند بدون کلامی! ساعت ده که می شود دو شاخه گل مصنوعی را که به دست دارد می اندازد زمین و می گوید: چرا آقا نیامد؟ مادرش دلداری اش می دهد که گل هایت را بردار، آقا می آید...
مسول مراسم مدام شعاری را با مردم تکرار می کند، مصر است که این شعار به طور یکپارچه داده شود. عقربه ها ساعت 11:15 را نشان می دهد که جمعیت یک پارچه بلند می شود، همه یک باره به جلو می روند، دست ها بالا است، یکی از شوق گریه می کند، دیگری فریاد می زند، کسی را تاب و توان شعار دادن نیست، اشک ها امان نمی دهد، کمی که التهاب ها آرام می گیرد عده ای شعار می دهند، به کودک نگاه می کنم، اخم هایش باز شده، با برقی در چشم و لبخندی وصف نشدی بر لب در آغوش مادرش شعار می دهد:صل علی محمد// نایب مهدی آمد...
سقف کیوسک های تلفن پر است از حضور کودکان، مادری نوزادش را به آغوشم می سپارد تا فرزند دیگرش را بغل کند رهبر را ببیند؛ کودک به محض دیدن آقا می زند زیر گریه...
نمی دانم مسولان شنیدند که آقا تاکید کرد به کارهایی که باید در قم بشود اما نشده؟ به سرعت خیلی پایین پیشرفت در قم؟
عقربه ها خیلی زود خودشان را می کشند روی عدد 12 و این باعث می شود آقا دعای آخر جمله هایش را بگوید تا مبادا نماز مومنین به تاخیر بیفتد؛ نماز اول وقت...
همه چیز چه زود گذشت، خیلی زود...
بگذارید نگویم چطور وسایل ها را تحویل نگرفته میان سیل جمعیت مردان محاصره شدیم! و میان فریادهایشان که هجوم می آوردند سمت خانم ها و می گفتند خودتان را بکشید کنار، به نامحرم نخورید!
این جا قم است، شهری برای مردان...
برگرفته از وبلاگ  تا ساحل امید ....

دیدگاه های شما :
دوشنبه 89/8/3 | 4:20 ع

  1. اول اینکه بسیاری از مطالبی که قبلا فکر میکردم میدانم ، عمیقا لمس کردم و تبدیل به باورقلبیم شد. قبلا میدانستم که دستگاه تبلیغاتی نظام ظعیف و منفعل است ؛ اینکه تلویزیون قابلیت نمایش بسیاری از واقعیت های جامعه را ندارد ، اینکه عامدانه یا غافلانه  واقعیات جامعه،  رقیق تر ویا حتی برعکسی منعکس میشود ، ‌ولی در این دوهفته  - از قبل از سفر رهبری تا امروز - کاملا به عمق قضیه واقف شدم. هیچ کسی در کشور از دیدن صحنه ها و اخبار پخش شده در تلویزیون ، توان درک شور و محبت مردم را در این چند روز پیدا نخواهد کرد. چنانچه خود  قبلا ، ازدیدن صحنه های استقبال مردم در شهرهای مختلف از رئیس جمهوری ورهبری، گاهی احساس تکراری بودن اخبار و غلو آمیز بودن آنرا  داشتم ؛ ولی در این ایام ،‌بیش از پیش احساس تاسف کردم. متن های خبری تکراری و صحنه های تلویزیونی یک بعدی و کم سلیقه و بی تعهد ،  امواج زلال محبت توده های مردم را ذبح کرده و میکند.
  2. نکته دیگر اینکه از قبل از سفر رهبری مدام اخبار سایت های مخالف و منتقد نظام و جنبش های مدعای صداقت را دنبال میکردم. فرصت مناسبی پیش آمده بود که صداقت اخبار انها ، را درصحنه جامعه دنبال کنم. اینکه این اخبار ناظر به روزها و خیابانهایی بود که خود من هر روزه با آنها در تماس بودم ،‌ فرصت بسیار خوبی برای محک درستی و وثاقت این رسانه ها را فراهم کرده بود. زمانی که مینوشتند از اجبار مردم ومغازه داران به نصب پوستر های رهبری و اینکه مزدوران نظام ، به شدت در حال فعالیت برای پوشاندن فضای سرد استقبال از رهبری هستند، و هزاران خبر و تحلیل دیگر ... خواندن این اخبار و تحلیل ها ، و بعد قدم زدن در خیابان ها ی مجتمع های مسکونی و دیدن بچه های راهنمایی و دبیرستانی که با خواهش وتمنا ، میخواستند که عکس رهبر را به دوچرخه و ماشین مردم بچسپانن ، ویا مغازه دار وخشک شویی و جواراب فروشیی که در عرض 10 دقیقه ،چند بار از سفر رهبری و  محبت خودشان به او میگفتند ،‌ ویا جوان مریضی که ساعتها در صف انتظار برای ملاقات عمومی سر پا ایستاده بود و یا کفشهایی که در فشردگی استقبال از پا درآمده بود و یا ...  . من حقیقتا به آنها حق میدهم که عصبانی و گیج باشند از تحلیل این عجایب قرن 21.  قرنی که قرار بود قرن سلطه علی الاطلاق سکولاریزم باشد. قرنی که دین بنا بود ،  توان ایجاد همبستگی اجتماعی و معنا بخشی حیات فردی خود را ، از دست بدهد.  
  3. عجیب تر برای من کسانی بودند که ، استقبال مردم از رهبر خودشان  ،را بهانه  یاد آن حدیث امیرالمومنین (ع) قرار داده بودند که  ،‌نهی کرده بود از دویدن مردم به دنبال مرکب خود.  امیرالمومنین در  سفری به مدائن ، مردم را منع کرده بود از انجام  اعمالی که ، در مقابل پادشاهان خود قبل از اسلام باید انجام میدادند . در اینکه کسی از مشاهده استقبال مردم قم و دیگر شهرها از مسولین نظام ، بیاد این حدیث بیفتند ،‌جای تعجب و شک به صداقت این متمسکان به سنت ناب اسلام و اهل بیت را دارد. چرا که بعد از اسلام ، صحنه های متعددی از  استقبال و گردهمآیی مردمی در احترام به بزرگان دین واقع شده است. استقبال مردم مدینه از پیامبر(ص) و استقبال مردم نیشابور از امام رضا (ع) ، از این قبیل است. مردم از کیلومتر ها دور از شهر ، به انتظار مینشستند و در وقت رسیدن پیامبر و امام رضا ، با سرود خوانی و گل ریزان کردن ،مهمان خود را تا مکان اسکان همراهی کردند. در هر دومورد هم مکان اسکان ، بعلت شدت اشتیاق مردم به میزبانی رهبران دینی خود ، با شکلی مشابه تعیین شد.{در هر دو مورد ، برای اینکه احساس تبعیض به کسی القا نشود، قرار شد که هر جا مرکب پیامبر و امام رضا، به زمین نشست، محل اسکان ایشان باشد.} 
  4.  برای من جای سوال است که چرا کسانی از ظرفیت انسجام بخشی و وحدت آفرینی ولایت فقیه غافلند ؟  چرا با این کینه ورزی ها ،‌براحتی داشته های کشور خودشان را ، به عوض نداشته های خودشان نقد میکنند و غافل از ضعف ها ،‌تنها به ریشه کنی نقاط قوت ملی مشغولند ؟ من اگر منکر وضد ولایت فقیه هم بودم ، هیچ گاه ، در شرایط فعلی دنیای امروز و کشور خود، این چنین بی سلیقه و جاهلانه سنگ به ستونهای سایبان بالای سرم نمیزدم. چند مکتب علوم سیاسی و جامعه شناختی را میتوانید نام ببریدکه تایید کند، این حماقت های روشن فکر نمایانه و از سر بی مسئولیتی را ؟   
  5. رفتار امیرالمومنین در مقابل خلفای زمان خود، الگوی خوبی برای کسانی است که خود را حق میدانند و مسولین نظام را باطل . سکوت و همکاری صادقانه امیرالمومنین، مشورت های همیشگی دادن به خلفا، پرهیز از نق زدن و انتقاد آشکار و وحدت شکن و حتی  اقتدای نماز های جماعت خود به آنها و... همه این سعه صدر ها به نفع حکومت اسلامی و وحدت مسلمانان، باعث شده که امروز بسیاری از علمای اهل تسنن ، ادعا کنند که اختلاف علی با خلفا، افسانه ای است ، ساخته شده به دست شیعیان !  امروز اگر کسی با بی سلیقگی های خود، تیشه به ریشه داشته های بسیار پرهزینه این نظام بزند، هیچ بهره ای از راه علی (َع) نبرده است ولو عمامه ای به قدر ابوموسی داشته باشد . 
  6. در آخر اینکه ؛ عفان بصری از امام صادق نقل کرده است   که فرمود  :

     «  میدانی که چرا این شهررا  « قم » مینامند ؟

      "زیرا اهل قم اطراف قائم آل محمد گرد آمده و با او قیام نمایند و و درکنار او ثابت قدم مانده و اورا یاری کنند  » بحار 216/60

    برگرفته از وبلاگ شخصی اسحاق رهنما ....


دیدگاه های شما :
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >